اجرا کوتاه ( اخوان ثالث )
اخوان ثالث )
آری شکر می گویم
گاه گرمم می کنی ، ای آتش هستی،
شکر گویان دوست می دارم ترا ای دوستی ای مهر
دای باده ای مستی
شکرمی گویم ترا ای زندگی ای موج
ای گرامی تر گرانتر موج
آه !
بگذریم...
مستی است و راستی بشنو
راست میگویم.
بشنو و بیندیش
من چه پنهان از تو در پنهان
گاهی اندیشیده ام با خویش
کاندرین تاریک ژرف نیستی ، و اقصای نادانی ،
چیست هستی ؟ یا بگو هستن ؟
چون ندانستن ، نبودن را شناسم ، لیک
چیست بودن ؟ چیست دانستن ؟
من - چه پنهان از تو ، پنهان از خدا چون نیست -
گاه این پرسیده ام از خویش :
میتوان دانست آیا ؟ چیست دانستن ؟
میتوان دانست بودن چیست ؟
آه ! آه ! آه ! اما
چه بگویم چون نمیدانم !
من نمیدانم هستی چیست ؟ یا هستن
مستی است و راستی بشنو
من نمیدانم که دانستن !
لیک میدانم که چون از باده ای مستم
جانم از سیاله ای حساس و جادوئی
می شودسرشار وانگه ناگهان گوئی
به افسون در پرده های هور قلیائی
کائنات آواز می خوانند که :
آنک مست ! آنک مست !
واوج گیرد موجهای سحر وزیبائی
و آید از جوی اثیری پاسخ وپژواک :
اینک هست! اینک هست !
مستی است وراستی آری راست میگویم
باده هر باده است گویا باشد
مهر وکین یا طیفی وانگور یا هر شعله دیگر
همضیان کز هر خم وساغر
من یقین دارم که در مستی
میتواند بود اگر باشد هستن وهستی
شعله هر شعله است گویا باشد
من سخن از آتش آدم شدن در خویش گویم
گفت : بودن ؟ یا نبودن؟ پرس وجو اینست
پیش از آن پرسید : بایستی که بودن چیست؟
من در این معنی سخن نگویم
" و اوج مستی کسوت هستی ست " من گویم.
پرس جو این است ، اگر باشد
گفت آواز بودن اما من
باده هر باده ست، ..
آه !
بس کنم دیگر
خالی هر لحظه را سر شار باید کرد از هستی
زنده باید زیست در آنات میرنده،
با خلوص ناب تر مستی
چیست جز این ؟
نیست جز این راه
زنده دارد زنده دل دم را
هر کجا هر گاه
اوج بخشد کیفیت کم را
گفت وگو بس ماجرا کوتاه
ما اگر مستیم
بیگمان هستیم!..........